غریزه طبیعی مالکیت
برگردان میم حجری برگردان میم حجری

 

قصه های آقای کوینر

برتولت برشت

• وقتی که کسی غریزه مالکیت در جامعه ای را طبیعی می نامید، آقای کاف به نقل قصه ای از ماهیگیران ساحل نشین قدیم می پرداخت:



• «در سواحل جنوبی استونی، ماهیگیرانی زندگی می کردند که دریا را بکمک علائم شناور، قطعه قطعه کرده و میان خود تقسیم نموده بودند.

• آنها به این قطعات دریا، دلبستگی عظیمی داشتند، عظیمتر از دلبستگی شان به مایملک خویش.
• آنها با این قطعات دریا احساس وحدت می کردند.
• حتی اگر روزی ماهی ئی در این قطعات برای صید نبود، حاضر نبودند که از آنها صرفنظر کنند.

• آنها ضمنا ساکنان بندر را که مشتریان ماهی هائی بودند، که آنها صید می کردند، خوار می شمردند.
• بنظرشان، آنها موجوداتی سطحی و بیگانه با طبیعت بوده اند.

• آنها خود را دریانشین می نامیدند.

• وقتی که ماهی بزرگی به تورشان می افتاد، آن را در وان چوبی بزرگی نگه می داشتند، نامگذاری اش می کردند و به مثابه مایملک خویش، بدان دل می بستند.


• مدتی وضع اقتصادی آنها تعریفی نداشت.

• آنها اما با این حال، همه تمایلات اصلاح طلبانه را سرسختانه رد می کردند و بسیاری از حکومت ها را که به عادات آنان بی اعتنا بودند، سرنگون می ساختند.

• صیادانی از این دست، قوه غریزه مالکیت را بطرز غیر قابل انکاری اثبات می کنند که انسان طبیعتا تابع آن است.»


پایان
 
 
 

آقای کوینر و نرمش

قصه های آقای کوینر
برتولت برشت
برگردان میم حجری

• یکی از دوستان آقای کوینر گفت:
• «از وقتی که گیلاس های درخت بزرگ باغچه را چیده ام، حالم بمراتب بهتر شده است.
• بالا و پائین رفتن از شاخه های درخت و خم و راست شدن برای چیدن گیلاس ها، سلامتی ام را بهبود بخشیده است.»

• آقای کوینر پرسید:
• «گیلاس ها را خورده اید؟»

• وقتی دوستش به پرسش او پاسخ مثبت داد، آقای کوینر گفت:


• «پس در کلاس درس نرمش شرکت کرده اید.

• من هم از این جور درس ها بدم نمی آید.»

پایان
 
 

دو راننده

قصه های آقای کوینر
برتولت برشت
برگردان میم حجری

• آقای کاف راجع به شیوه کار دو تن از بازیگران تئاتر سؤال کرد و بعد به طرز زیر به مقایسه آندو با یکدیگر پرداخت:

• «من راننده ای را می شناسم که به قواعد رانندگی مسلط است و می تواند آنها را مورد استفاده قرار دهد.
• او می تواند با تردستی تمام از ماشین های دیگر سبقت گیرد و سپس با سرعتی ثابت به رانندگی ادامه دهد و به موتور ماشین خود فشار زیاده
از حد وارد نیاورد.

• او بدین طریق می تواند با احتیاط و شهامت، راه خود را از میان انبوه اتومبیل ها بیابد.


• اما راننده دیگری را هم می شناسم که بطرز دیگری عمل می کند:
• او علاوه بر راه خود، تمامت ترافیک را هم در نظر می گیرد و بدین طریق، خود را جزئی از آن تلقی می کند.

• به حقوق فردی خود چندان وقع نمی نهد و شخصا کاری در جهت آن، انجام نمی دهد.


• اما به هنگام رانندگی، بلحاظ روحی در ماشین جلوئی و عقبی هم ضمنا رانندگی می کند و از پشت سر نهادن راه ها و چه بسا حتی پیاده ها به او احساس خشنودی و رضایت خاطر خاصی دست می دهد.
»

پایان


August 28th, 2011


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان